wikiarya.com

۱. افسانه‌ها و قصه‌های عامیانه هرات

شهر هرات، از کهن‌ترین مراکز تمدنی در منطقه، علاوه بر تاریخ پربار و معماری شگفت‌انگیزش، یک گنجینه غنی از فرهنگ شفاهی را در دل خود جای داده است. افسانه‌ها و قصه‌های عامیانه‌ای که مردم این شهر از نسل‌های گذشته به ارث برده‌اند، نه تنها برای سرگرمی بوده، بلکه آموزه‌های اخلاقی، اجتماعی و دینی را نیز منتقل کرده‌اند.
این روایت‌ها در شب‌نشینی‌ها، محافل خانوادگی، قهوه‌خانه‌ها و حتی در کارهای روزمره مردم شنیده می‌شدند. هر قصه و افسانه در خود بازتابی از باورها، آرزوها و ترس‌های مردم را دارد و همین موضوع آن‌ها را ارزشمند می‌سازد.

۲. تعریف افسانه و قصه

افسانه: داستانی است که بیشتر ریشه در خیال و تخیل دارد. در افسانه‌ها معمولاً شخصیت‌هایی چون دیو، پری، اژدها، موجودات جادویی یا مکان‌های شگفت‌انگیز حضور دارند. افسانه‌ها هدفشان بیشتر سرگرم‌کردن و برانگیختن تخیل مخاطب است، اما در پس ظاهر خیالی خود پیام‌هایی پندآموز هم دارند.

قصه: اما قصه بیشتر بر واقعیت تکیه دارد. شخصیت‌های آن انسان‌های عادی هستند؛ مثل پیر دانا، دهقان ساده، کودک یتیم یا تاجری فقیر. قصه‌ها اغلب حاوی پند اخلاقی یا درس دینی‌اند و از زندگی واقعی مردم الهام گرفته می‌شوند.

۳. فرق افسانه و قصه

خیال و واقعیت: افسانه‌ها سرشار از موجودات خیالی و اتفاقات غیرواقعی‌اند، اما قصه‌ها معمولاً به زندگی واقعی نزدیک‌تر هستند.

قهرمان‌ها: در افسانه، قهرمان ممکن است با اژدها یا دیو بجنگد، اما در قصه، قهرمان فردی عادی است که با ایمان، عقل یا تلاش خود بر مشکلات غلبه می‌کند.

هدف: افسانه بیشتر تخیل را برمی‌انگیزد، ولی قصه با پیام‌های اجتماعی و اخلاقی همراه است.

مکان و زمان: در افسانه‌ها، مکان و زمان مشخص نیست (مثل “روزی روزگاری…”) اما قصه‌ها معمولاً در محله‌ها و دهکده‌های آشنا برای مردم روایت می‌شوند.

۴. یک افسانه مشهور در هرات: افسانه تخت صفدین

می‌گویند در روزگاران قدیم، در هرات پادشاهی بود به نام صفدین. او در آغاز مردی دادگر و مهربان بود. مردم هرگاه شکایتی داشتند یا حقی از آنان ضایع می‌شد، به دربار صفدین می‌رفتند. پادشاه با دقت به سخن آنان گوش می‌داد و حق را به حقدار می‌سپرد.

صفدین بر تختی می‌نشست که مردم باور داشتند تختی جادویی است. می‌گفتند این تخت از آسمان آمده و قدرت آن در این بود که تنها تا زمانی پابرجا می‌ماند که پادشاه عدالت بورزد.

سال‌ها گذشت. صفدین کم‌کم دلبسته‌ی قدرت و ثروت شد. دیگر به شکایت مردم گوش نمی‌داد. ظالمان و چاپلوسان را در اطرافش جمع کرد و حق ضعیفان را نادیده گرفت. مالیات‌ها را سنگین‌تر کرد و حتی به تهیدستان رحم نکرد.

پیران شهر بارها به او هشدار دادند:
ـ «ای پادشاه! عدالت را فراموش مکن، تخت تو به دادگری بسته است.»
اما صفدین با غرور می‌گفت:
ـ «این تخت از آنِ من است، هیچ‌کس نمی‌تواند مرا از آن پایین بکشد.»

روزی صبح‌دم، هنگامی که با شکوه فراوان بر تخت نشست، ناگهان زمین لرزید. صدای عجیبی برخاست. تخت شروع به لرزیدن کرد. در برابر چشمان حیرت‌زده مردم، پایه‌های تخت شکافتند و دهانی تاریک زیر پای صفدین باز شد.

پادشاه فریاد زد:
ـ «مرا ببخشید! من باز عادل می‌شوم!»
اما دیگر دیر شده بود. تخت او را در خود فرو برد و صفدین برای همیشه ناپدید شد.

از آن روز به بعد مردم می‌گویند: «تخت صفدین عدالت‌ستیزان را می‌بلعد.» و این افسانه همچنان در هرات زنده مانده است تا همه بدانند که ظلم و بی‌انصافی پایدار نمی‌ماند.

۵. یک قصه مشهور در هرات: قصه پیر پالان‌دوز

در کوچه‌های قدیمی هرات، مردی فقیر اما نیک‌دل زندگی می‌کرد که شغلش پالان‌دوزی بود. او پالان برای الاغ و قاطر می‌دوخت و از همین کار ساده روزگار می‌گذراند. همه او را با احترام «پیر پالان‌دوز» صدا می‌کردند.

پیر مردی بود که با وجود فقر، دلی سرشار از ایمان و آرامش داشت. مردم هر وقت غم‌دار می‌شدند، به دکان کوچک او می‌رفتند. او با لبخند و چند جمله ساده، دلشان را آرام می‌کرد.

روزی در نیمه‌شب، هنگامی که پیر مشغول دوختن پالانی بود، ناگهان در دکان باز شد. مردی ثروتمند وارد شد و کیسه‌ای پر از زر و سیم روی زمین گذاشت. گفت:
ـ «ای پیر! این همه مال از آن توست، تنها یک شرط دارد. از فردا نمازت را ترک کن و دیگر ذکر خدا بر زبان نیاور.»

پیر پالان‌دوز نگاهش را به کیسه زر انداخت. دمی سکوت کرد و سپس آرام گفت:
ـ «ای مرد! زر و سیم تو همچون سایه‌ای گذراست. دل آرام و ایمانی که خدا به من داده، از هزار خزانه‌ی زر ارزشمندتر است.»

مرد ثروتمند ناگهان خشمگین شد، چشمانش سرخ شد و همه دانستند که او همان شیطان است. شیطان خواست او را بترساند، اما پیر دستانش را به آسمان بلند کرد و دعایی خواند. دکان پر از نور شد و شیطان در تاریکی ناپدید گردید.

از آن روز، مردم قصه‌ی پیر پالان‌دوز را برای فرزندانشان می‌گفتند تا بدانند پاکی و ایمان راستین از هر ثروتی بالاتر است.

کلام آخر

افسانه‌ها و قصه‌های عامیانه هرات تنها روایت‌های سرگرم‌کننده نیستند، بلکه آینه‌ای از باورها، آرزوها و ارزش‌های مردم این سرزمین‌اند. افسانه‌ها با خیال و شگفتی‌شان، و قصه‌ها با نزدیکی‌شان به زندگی واقعی، در کنار هم فرهنگی زنده را شکل داده‌اند. این میراث شفاهی باید ثبت و نگهداری شود تا نسل‌های آینده نیز از آن بهره‌مند شوند.

پیمایش به بالا